خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

خورشید

براي تو 10 (تست شخصيت شناسي)

نازنينم، چهارشنبه (90/8/11) با روانشناس مهدكودك درباره نتيجه تست شخصيت شناسي تو صحبت كردم. جلسه خوبي بود كه فكر كردم نكاتي كه در مورد تو مي گفت رو اينجا ذكر كنم تا در آينده بتوانيم ارزيابي كنيم كه آيا موفق شده ايم با هم منفي ها را پاك و مثبت ها را برجسته تر كنيم. تست شخصيت شناسي  يه تست ساده بود كه از تو خواسته بودند خانواده ات را نقاشي كني. عزيزم در نقاشيت فقط 6 تا بادكنك كشيده بودي و بيچاره روانشناس مونده بود كه چگونه از روي 6 تا بادكنك احساسات تورو درك كنه و البته پايين تست تو نوشته بود كه تكرار شود و تست هاي مكمل نيز گرفته شود. 1- اينكه بادكنك ها را با اسم افراد نامگذاري كرده بودي و به اسم مامان سوسن و باباتم و خواهرم و يه بچه ا...
14 آبان 1390

براي تو 9(باز هم شيريني هاي تو)

هستی ام، بازم می خوام برایت از حرفهای بامزه ای که می گویی بنویسم. تا بدانی طعم بودنت فوق العاده است. یکروز ازم خواستی برایت لاک بزنم کار داشتم و تو هم اصرار داشتی، کلافه شدم و گفتم دیگه برایت لاک نمی زنم تا خودت بزرگ بشی و برای خودت لاک بزنی، اون قضیه گذشت و با هم کنار اومدیم. یکروز اومدی گفتی مامان برایم روج (روژ لب) می زنی. گفتم نه مامان تو الان کوچیکی و خودت خوشگلی و رنگ لبات بی نظیره و احتیاجی به آرایش نداری، بزرگ شدی برات روژ می زنم. توهم خیلی جدی در حالیکه داشتی از اتاق می رفتی گفتی بزرگ شدم که دیگه خودم روج می زنم . تا چند لحظه نفسم بند اومد. یه 5شنبه طبق معمول من مشغول کار خونه بودم و تو هم تو اتاقت سرگرم. یهو از اتاق اومدی بیرو...
10 آبان 1390

براي تو 8 (به بهانه سرماخوردگي)

بهترينم، ديروز اتفاق بامزه اي افتاد كه ديدم خالي از لطف نيست كه تعريف كنم. دو شب قبل كه خونه مامان سوسن بوديم، از ديوار راه پله آب زيادي ريخته بود و ديوار كاملا خيس شده و ظاهر بدي پيدا كرده بود و ما همه دستپاچه شديم كه اين آب از كجاست و يه وقت ديوار خراب نشه و غافل از اينكه دو تا گوش تيز داشت به دقت به حرفامون گوش مي داد و به شدت ترسيده بود. خلاصه تا آخر شب دلواپس و درگير اين قضيه شدي كه مبادا خونه مامان سوسن خراب بشه و هر چقدر برات توضيح داديم كه مهم نبوده و فقط به خاطر گرفتگي ناودون (فكر كن ناودون رو چطوري برات توضيح داديم) بوده و خلاصه قانع نشدي. عزيزم ديروز صبح كه گذاشتمت مهد حالت خوب بود و ظهر ناگهاني تماس گرفتند كه حالت بده و ميگي ...
10 آبان 1390

براي تو 7 (دغدغه ذهني)

دلبندم ديروز با مسئول مهد كودك راجع به ميزان يادگيري تو در زمينه هاي مختلف مثل زبان انگليسي، موسيقي، نقاشي و... صحبت مي كردم. مدير مهد مي خواست بداند، آيا من از پيشرفت تو راضي هستم؟ دختركم، نمي دانم تا چه اندازه درست مي انديشم.اما به او گفتم بيشتر از آنكه از يادگيري زبان و موسيقي و .. خورشيد راضي باشم از اين خوشحالم كه خورشيدم نكات مهمي در زمينه هاي اخلاقي آموخته و اينكه سازگاري و عدم لجاجت او خيلي بيشتر شده است. خانومم من هم مثل هر مادري از اينكه فرزندم معلومات بسياري داشته باشد و هنر هاي فراوان و بسيار باهوش لذت مي برم ولي پيش از آن مي خواهم كه انسان مثبتي باشي، با شخصيتي سالم. دختر شادي كه از زندگي لذت مي برد و ديگران را در اين لذت بي...
8 آبان 1390

براي تو 6 (لحظات شگفت انگيز)

نفسم، امروز می خوام برات یه کم از لحظات شگفت انگیزی که خلق کردی رو بگم. دو روزه بودی که روی شکم خوابونده بودیمت، یهو یه حرکت اکروباتیک کردی و گردنت رو چنان بالا آوردی که ما فکر کردیم با قوسی که به کمرت دادی یه بلایی سرت اومد. سال ٨٦ که به دنیا اومدی زمستان خیلی سردی داشت و وقتی تورو از خونه بیرون می بردیم روی سرت پتو بود و اصلا بیرون رو ندیده بودی تا اسفند که رفتیم واکسن بزنی و هوا کمی بهتر شده بود. دم درمونگاه بعد از زدن واكسن خیلی بیقراری می کردی و من رو تو کنار زدم تا نفست نگیره، تا چشمت  به اطراف افتاد اونم تو یه صبح آفتابی و اینکه جلوی درمانگاه فضای سبز بود، قیافت دیدنی بود. چشمات داشت بیرون می زد و بعد شروع کردی به دست و پا زد...
7 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد